Notice: Undefined offset: 4 in /home/mahbobtarin/public_html/showmahbob.php on line 26
ناصر مکارم شیرازی


Notice: Undefined variable: width_tablighpx in /home/mahbobtarin/public_html/tablighat.php on line 12




اندیشه » مراجع و بزرگان دینی » تعداد بازدید: ٣١٠٦٧٥
ناصر مکارم شیرازی
امتیاز:

Notice: Undefined variable: counter in /home/mahbobtarin/public_html/showmahbob.php on line 271
آية الله العظمى ناصر مكارم شيرازى در سال 1305 هجرى شمسی در شهر شيراز در ميان يك خانواده مذهبى كه به فضائل نفسانى و مكارم اخلاقي معروفند ديده به جهان گشود.
جدّ اعلاى ايشان» حاج محمّدباقر« كه از تجّارشيراز به شمار مى رفت، در «سراى نو» شيراز به تجارت اشتغال داشت، لباسىشبيه لباس روحانيّت مى پوشيد و پيوسته در مسجد «مولاى» شيراز به جماعتحاضر مى شد و مورد تكريم و احترام و اطمينان بود. جدّ ايشان مرحوم »حاج محمّد كريم« فرزند حاج محمّدباقر كه او نيز عمّامه اى بر سر داشت و در بازار دراثناى كار، كلاه پوستينى بر سر مى گذاشت، در «سراى گمرك» شيراز و سپس در» بازار وكيل» به تجارت مشغول بود، همواره در مسجد «مولاى» شيراز در نمازجماعت شركت مى كرد و از مرتبطين و نزديكان مرحوم آية اللّه العظمى حاج شيخمحمدجعفر محلاتى رحمه اللهپدر مرحوم آية اللّه العظمى حاج شيخ بهاءالدين محلاتى و مرحوم آية اللّه حاج سيدمحمدجعفر طاهرى رحمه اللهبه حساب مى آمد.
پدرشان حاج محمد علی او نیز از تجار معروف شیراز بود استاد در مورد پدرشان چنین می فرمایند:
»پدرم علاقه زيادى به آيات قرآن داشت در دورانى كهدر مدارس ابتدايى تحصيل مى كردم، گاهى شبها مرا به اطاق خودش فرامى خواندو به من مى گفت: ناصر! كتاب آيات منتخبه و ترجمه آن را براى من بخوان (اينكتاب مجموعه آياتى بود كه توسّط بعضى از دانشمندان، انتخاب شده و در زمانرضاخان در مدارس به عنوان تعليمات دينى تدريس مى شد) من آيات و ترجمه آنرا براى او مى خواندم و او لذّت مى برد«.
نبوغ استاد از اوايل كودكى امرى مشهود بود و در هر مرحله از مراحل عمرش آشكارتر مى گشت.

دورترين خاطره
روايتى كه خود استاد از دوران كودكيش دارد چنين است:
»دورترين خاطره اى كه از دوران طفوليّت به نظردارم مربوط به زمانى است كه بيمارى مختصرى داشتم و در گهواره خوابيدهبودم، حادثه از اين قرار بود كه فصل تابستان بود و گاهواره من در گوشهحياط خانه قرار داشت; در وسط حياط، حوض آبىبود كه مى بايست از آب چاه، پر شود ولى چون حوض،نجس شده بود با آب چاه كه از دلو به آن مى ريختند پاك نمى شد، براى حلّمشكل، در شيراز چنين معمول بود كه قسمت عمده حوض را با آب دستى پرمى كردند سپس ظرف بزرگ چرمى به نام «كُر» - كه واقعاً به مقدار كُر بود - را پر از آب مى كردند و روى آن حوض، خالى مى كردند تا با آبِ حوض مخلوطشود و همه پاك گردد (البتّه اين توضيحات را من الآن مى فهمم و در آن وقتبه صورت كم رنگى مى فهميدم) بالاخره ظرف كُر را پر از آب كردند و روى حوضريختند، حوض پر شد و آب از حوض بيرون ريخت و از زير گهواره من هم گذشت ومن همه اين كارها را مى ديدم و اجمالاً مى فهميدم و چنان به خاطرم ماندهكه گويى ديروز اين امر اتّفاق افتاده است!«.
اين جريان كه يادآور قصّه هاى افسانه اى و يا غير افسانه اى مربوط بهنبوغ افرادى مثل بوعلى است، به روشنى دليل بر وجود يك هوشمندى فوق العادهدر استاد بود.

كلاس هاى جهشى
استاد به كلاس هاى به اصطلاح جهشى خود در آن دوران اشاره مى كند و مى فرمايد:
»چهار يا پنج ساله بودم كه به دبستان رفتم و بهاصطلاح امروز چون سنّ من كافى نبود، در كلاس آمادگى شركت كردم، مدرسه مابه نام «زينت» در شيراز معروف بود، ولى در همان كلاس آمادگى، به ماتعليماتى ياد دادند كه خوب آنها را فراگرفتم و به همين دليل بدون اين كهسلسله مراتب رعايت شود، مرا به كلاس هاى بالاتر بردند«.

نقطه آغاز دروس دينى
اين نابغه پس از طىّ دوره دبستان و دبيرستان و پس ازآن كه با سقوط رضاخان و فراهم شدن آزادى نسبى، از طرف يكى از علماى بزرگشيراز (مرحوم آية اللّه حاج سيّدنورالدين شيرازى) از همه علاقمندان بهتحصيل علوم دينى دعوت به عمل آمد (و استاد نيز در سال سوّم دبيرستان بااشتياق زائدالوصفى حاضر شدند كه در كنار دروس دبيرستان، دروس دينى رامشغول شوند) بيشتر و بيشتر رُخ نشان مى داد:
»محلّ بعدى ما مدرسه خان در شيراز بود كه ازمدارس بسيار قديمى و بزرگ و معروف است كه محلّ تدريس يا تحصيل فيلسوفگرانقدر صدرالمتألّهين شيرازى بود. شروع به جامع المقدّمات و شرح الأمثلهكردم. استاد من، مرحوم آية اللّه ربّانى شيرازى بود، به ايشان گفتم منجامع المقدّمات ندارم اگر بيست و چهار ساعت، امانت بدهى مطالعه مى كنم وامثله و شرح الامثله را يك روزه با مطالعه، امتحان مى دهم، ايشان به مندادند و تمام شب و روز را مشغول شدم و فردا امتحان دادم قبول شدم و بهرتبه بالاتر ارتقاء يافتم و با ايشان خداحافظى كردم و در كلاس ديگرى شركتنمودم.»

پيمودن راه ده ساله در چهار سال
درخشندگى اين نبوغ، زمانى اوج مى گيرد كه استاد، ره ده ساله امروزِدورانِ سطحِ حوزه هاى علميّه را چهارساله مى پيمايد، آن گاه، در حالى كهتنها هفده بهار از عمر شريفش مى گذرد بر متن عميق و در عين حال معقّدكفاية الاصولِ مرحوم آخوند خراسانى، حاشيه مى زند. استاد در اين بارهمى فرمايد:
»با جدّيتى كه استاد بسيار دلسوز وپركار(آية اللّه موحّد) داشت، از اوّل سيوطى تا آخر كفايه را نزد او درمدّت چهار سال خواندم، همان درسى كه امروز در حوزه ها درمدّت ده سال خوانده مى شود. و هنگامى كه كفايهرا تمام كردم، حدود هفده سال داشتم و در همان شيراز، حاشيه فشرده اى بركفايه نوشتم، اين نكته نيز شنيدنى است كه بعد از اتمام جامع المقدّمات درمدرسه خان، روزى مرحوم آية اللّه موحّد به مغازه پدرم آمد; تابستان بود وروزها در مغازه پدر كه شغلش در آن زمان جوراب بافى بود كار مى كردم، رو بهپدرم كرد و سخنى گفت كه مضمونش اين بود:
چند پسر دارى؟
- چهارتا.
بيا اين يكى (ناصر) را وقف امام زمان (عليه السلام( كن و پدرم با اين كه كمك زيادى به او مى كردم پذيرفت كه مرا به خدمت آقاى موحّد يعنى مدرسه علميّه آقاباباخان بفرستد«.

اتمام صمديّه در كمتر از دوشبانه روز
از شگفتى هاى آن زمان در همين زمينه، قصّه اى است كه استاد حكايت مى كند:
»روزى استاد ما، عبارت معروف «صمديّه» )و المبرّد ان كان كالخليل فكالخليل و الاّ فكيونس و الاّ فكالبدل ( را از من سؤال كرد و سفارش كرد آن را حل كنم، من صمديّه را از ميانكتابهاى جامع المقدّمات تا آن روز نخوانده بودم در حالى كه از پيچيده ترينكتابهاى جامع المقدّمات است، تصميم گرفتم آن را با مطالعه حل كنم، در مدّت »سی وشش ساعت » يعنى كمتر از دو شبانه روز، تمام آن را مطالعه و جواب سؤالاستاد را تهيّه كرده و براى ايشان بيان كردم و ايشان تعجّب كرد و مراتشويق نمود.
اين درخشش هنگامى به قلّه خود مى رسد كه مشاهده شود جوانى هيجده يانوزده ساله، پاى در محفل درس شيخ الفقهاء و استاذ الاساتذة مرحومآية اللّه العظمى بروجردى (قدس سره) مى گذارد.
او كه (مطابق تعريف استاد) مردى بسيار باتقوى، هوشيار، نورانى، جذّاب وفوق العاده در فقه قوى بود و در واقع مكتب خاص و مستقلّى در فقه داشت كهبه واقعيّت بسيار نزديك بود و در رجال و حديث و ادبيّات و فنون ديگر،فوق العادگىداشت، درسش براى استاد ما بسيار دلچسب بود و به اعتراف خود استاد، بسيار چيزها در مكتب فقهى او آموخت.
خاطره شركت در درس اين اَبَر مرد فقه و حديث را استاد، اين چنين توصيف مى كند:
»در آغاز جوانى، هيجده - نوزده ساله بودم و شركتچنين نوجوانى در درس مثل آية اللّه العظمى بروجردى كه معمّرين و بزرگانحوزه، حتّى استاد من آية اللّه العظمى داماد و آية اللّه العظمى گلپايگانىو همچنين امام راحل (قدس سره ( در آن شركت داشتند، كمى عجيب بود، مخصوصاً زمانى كه به خود شجاعت طرحاشكال در اثناى درس را مى دادم، مسأله عجيب تر به نظر مى رسيد و شايد بعضىبه خود مى گفتند: اين پسربچه شيرازى چرا اين قدر جسور است و به خود اجازهطرح اشكال و «إن قلت» را در چنين محضر بزرگى مى دهد؟!«.
حكايت ذيل در اين رابطه قابل توجّه و جالب است:
»يك روز آية اللّه العظمى بروجردى در درس فقهاشاره به مسأله «صيد لهوى» كردند يعنى شكار رفتن كسانى كه براى تفريح شكارمى كنند. معروف ميان فقها اين است كه سفر اين گونه اشخاص تمام است، امّاشايد كمتر كسى حكم به حرام بودن چنين كارى كند، من كه در آن زمان طلبه كمسنّ و سالى بودم، رفتم و مدارك زيادى براى حرمت صيد لهوى از كلمات قدما ومتأخّرينِ از آنها، جمع آورى كردم و ثابت نمودم كه سفر صيد لهوى يكى ازمصاديق سفر حرام است كه نماز در آن، بايد تمام خوانده شود. هنگامى كهآية اللّه العظمى بروجردى آن نوشته را مطالعه كرد با تعجّب پرسيد كه ايننوشته را خود شما نوشته ايد؟! عرض كردم آرى!«.

درجه اجتهاد
چنين نبوغ و استعداد فوق العاده بود كه به ضميمه خصوصيّات ديگرى كهذكرش خواهد آمد، سبب شد استاد در سن بيست و چهارسالگى موفّق به اخذ اجازهاجتهاد گردد:
از زبان خود استاد بشنويد:
»پس از ورود به نجف اشرف به زودى به واسطه طرحسؤالات مختلف در بحث هاى اساتيد بزرگ، شناخته شدم و همه جا مورد عنايت ومحبّت قرار مى گرفتم و سرانجام در سن بيست و چهارسالگى به وسيله دو نفر ازمراجع بزرگ آن زمان مفتخر به اجازه اجتهاد گشتم: يكى آية اللّه العظمىاصطهباناتى بود كه از مراجع بسيار باشخصيّت و شيخ الفقهاء محسوب مى شد،ايشان لطف و محبّت فوق العاده اى به من پيدا كردند، لذا اجازه كامل اجتهادبرايم مرقوم فرمودند و ديگر آية اللّه العظمى حاج شيخ محمّدحسينكاشف الغطاء بود، ايشان چون آشنايى به وضع من نداشتند فرمودند از شماامتحان مى كنم! گفتم آماده ام، از من خواستند رساله اى درباره اين مسألهكه «آيا تيمّم، مبيح است يا رافع حدث؟» بنويسم، من هم رساله اى مشروح دراين زمينه تهيّه كردم، خدمت ايشان دادم، ايشان علاوه بر آن، يك امتحانشفاهى نيز از من به عمل آوردند و يكى از مسائل پيچيده علم اجمالى را سؤالفرمودند، وقتى جواب دادم ايشان اجازه را مرقوم داشته و محبّت فرمودند«.
از نكته هايى كه دليل اين نبوغ و استعداد موهبتى است (در عين حال برحافظه قوىّ استاد نيز گواهى مى دهد) اين است كه استاد گاهى درسهايى را كهدو هفته قبل در نجف اشرف از مرحوم آية اللّه العظمى خوئى شنيده بودند بعداز گذشتن اين مدّت طولانى به طور كامل يادداشت مى كردند، اين در حالى استكه امروز، غالب طلاّب، مطالب استاد را سر درس مى نويسند، مبادا چيزى ازخاطر آنها محو شود!

تقريظ آية اللّه العظمى حكيم(رحمه الله)
آخرين قصّه اى كه از حوزه نجف، مهر تأييد بر نبوغ استاد و اوجِ نضوجانديشه ايشان مى زند تقريظى است كه صاحب مستمسك العروة الوثقى، مرحومآية اللّه العظمى حكيم، آن فقيهتمام عيار، بر حاشيه دفتر كتاب الطهارة (كه تقرير درس خارج فقه آن مرحومبود و به قلم استاد، تقرير و تدوين شد) وارد كردند، دستخط شريف آن مرحوم،عيناً چنين است:
»بسم اللّه الرّحمن الرّحيم و له الحمد و الصلاة والسلام على رسوله و آله الطاهرين، قد نظرت في بعض مواضع هذا التقريربمقدار ما سمح به الوقت فوجدته متقناً غاية الإتقان ببيان رائق و أسلوبفائق يدلّ على نضوج في الفكر و توقّد في القريحة و اعتدال في السليقةفشكرت اللّه سبحانه أهل الشكر على توفيقه لجناب العلاّمة المهذّب الزكيّالألمعى الشيخ ناصر الشّيرازي سلّمه اللّه تعالى و دعوته سبحانه أن يسدّدهو يرفعه الى المقام العالي فى العلم و العمل، إنّه ولىّ التسديد و هوحسبنا و نعم الوكيل و الحمد للّه ربّ العالمين«.
محسن الطباطبائى الحكيم
9 / ج 1 / 1370 هـ ق

»بنام خداوند بخشنده مهربان، و او راست سپاس، و درود و سلام بر فرستاده او و اهل بيت طاهرينش. به بخشى از اين تقريربه مقدارى كه وقت اجازه مى داد نظرافكندم. آن را در نهايت اتقان ديدم با بيانى شيوا و رسا، و اسلوبى سرآمد كه بيانگررشد فكرى و شكوفايى ذوق و قريحه، و اعتدال سليقه مقرّر است، پس شكر خداوندسبحانى كه شايسته و اهل شكر است را بجا آوردم به جهت توفيقى كه به جنابعلاّمه مهذّب، پاك و هوشمند، شيخ ناصر شيرازى سلّمه اللّه تعالى عطا كرد واز حضرتش خواستم كه ياريش دهد و او را به مقام عالى از علم و عمل برساندچراكه اوست يارى دهنده و اوست كفايت كننده ما و بهترين پشتيبان، و الحمدللّه ربّ العالمين«.

تشويق و جلب اعتماد اساتيد
از جمله چيزهايى كه نقش بسيار اساسى (و شايد اساسى ترين نقش را) درتكوّن شخصيّت يك طلبه و به طور كلّى يك شاگرد دارد، جلب اعتماد استاد و درنتيجه محبّت ها و تشويق هاى پدرانه اوست، بافت محافل درسى و حوزه هاىتعليمى، اعمّ از حوزه و دانشگاه، با انواع رقابت ها و گاه حسادت ها وتخريب ها و تضعيف هايى همراه است كه سبب تزريق روحيّه يأس و احساسعقب ماندگى از قافله شده، اسباب پژمردگى و افسردگى خاطر را فراهم مى سازد.
مهم ترين عاملى كه مى تواند همه اين عوامل منفى را خنثى كرده و روحاميد و پيشرفت را در كالبد شاگرد بدمد، تشويق ها و شخصيّت دادن هاى اساتيداست. باهوش ترين و بااستعدادترين شاگرد اگر در يك مدار سالم قرار نگيرد وبر محور استاد يا اساتيد مخلّق به اخلاق اسلامى و وارسته اى نچرخد و از »خودرو بودن«و»آزادى هاى مطلق و بى حدّ و مرز« بيرون نيايد، دچار ناهنجارى هاى روحى و كج سليقگى ها يا بلندپروازى ها و باورهاى غلط، و ادّعاهاى عجيب و غريب مى شود.
بسيار اندكند كسانى كه از آغوش گرم و پرمحبّت اساتيد، محروم بودند و بهتعبير ديگر، فرزند حوزه و پرورش يافته دامن هاى پاك معلّمان ربّانى بهحساب نمى آمدند، در عين حال مشكلاتى -لااقل در حدّ مشكلات سليقه اى- نداشتند.

آيات عظام اصطهباناتى و كاشف الغطاء
به هرحال: موهبت ديگرى كه نصيب استاد ما شد، همين بود كه از آغاز جوانىو نوجوانى مورد حمايت ها، تشويق ها و محبّت هاى بى دريغ اساتيد خويش قرارگرفتند و گواه آن، حكايتى است كه در فصل دوّم (نبوغ و استعداد موهبتى) تحتعنوان» درجه اجتهاد« به آن اشارت رفت و تكرار آن خالى از لطف نمى باشد:
»... به زودى به واسطه طرح سؤالات مختلف دربحث هاى اساتيد بزرگ شناخته شدم و همه جا مورد عنايت قرار گرفتم و سرانجامدر سن 24 سالگى به وسيله دو نفر از مراجع آن زمان مفتخر به اجازه اجتهادگشتم: يكى آية اللّه العظمى اصطهباناتى بود، كه از مراجع بسيار باشخصيّت وشيخ الفقهاء نجف اشرف بودند، ايشان لطف و محبّت فوق العاده اى به من پيداكردند، لذا اجازه كامل اجتهاد برايم مرقوم فرمودند، نفر ديگر آية اللّهالعظمى كاشف الغطاء بود ايشان چون آشنايى به وضع من نداشتند، فرمودند: ازشما امتحان مى كنم! از من خواستند رساله اى درباره اين مسأله كه »آيا تيمّم مبيح است يا رافع حدث؟« بنويسم. من هم رساله اى در اين زمينه تهيّه كردم خدمت ايشان دادم و هنگامى كه به اتّفاق آية اللّه العظمى ميرزا هاشم آملى (رحمه الله )خدمت ايشان رسيدم ايشان يك امتحان شفاهى از من بعمل آوردند و يكى از مسائلپيچيده فقهى علم اجمالى را از من سؤال فرمودند، وقتى جواب دادم ايشان نيزاجازه، مرقوم داشته و محبّت فرمودند«.

آية اللّه حجّت (رحمه الله)
و حكايت ديگر تشويقى است كه از جانب مرحوم آية اللّه العظمى حجّت (رحمه الله) صورت پذيرفت كه استاد در اين رابطه نيز چنين مى فرمايد:
»يكبار هم در درس مرحوم آية اللّه العظمى حجّتكه خدايش رحمت كند طبق روشى كه ايشان داشتند سؤالى رامطرح كردند وگفتند:هركس جواب آن رابياوردمن به او جايزه مى دهم، بعد از درس بهكتابخانه رفتم و مدّتى جستجو كردم، جواب را پيداكردم خدمت ايشان تحويل دادم، كمى بعد از من نيز يكى ديگر از شاگردان باسابقهايشان، جواب را آورده بود، ايشان به او فرمود، قبل از شما ديگرى جواب را آوردهاست و بعد يكصد تومان كه در آن روز پول بسيار زيادى بود (چون بعضى ازشهريه ها از سه تومان تجاوز نمى كرد) به عنوان جائزه به من مرحمت فرمودند وتشويق كردند«.

تواضع فوق العاده و روحيه تشويق آية اللّه العظمى ميرزا هاشم آملى
شكّى نيست كه اين تشويق، زمانى اوج مى گيرد و تأثيرش چند برابر مى شودكه استادى نصيب انسان شود كه از روحيه اشكال پذيرى خاصّى برخوردار باشد وبى اعتنا از كنار سؤالات و ايرادات شاگرد نگذرد و قبول اشكال را منافىشئونات خود نبيند كه اتّفاقاً بعضى از اساتيد استاد ما از اين ملكه نورانىنيز برخوردار بودند و استاد خود، چنين حكايت مى كند:
»محبّت هاى فوق العاده مرحوم آية اللّه العظمىميرزا هاشم آملى مرا به درس ايشان جلب و جذب كرد... آية اللّه العظمى آملىعلاوه بر تواضع فوق العاده و روح تشويق وتقدير از شاگرد، احاطه زيادى بر بحث هاى اساتيدشمانند آية اللّه آقاضياءالدين عراقى داشت، شاگردان او در آن زمان در نجف،اگرچه كم بودند ولى از فضلا محسوب مى شدند، ايشان مخصوصاً انصاف عجيبى دردرس داشت كه من كسى را همانندش در اين ويژگى نديدم، اگر شاگردى اشكالىمى كرد كه وارد بود نه تنها با بى اعتنايى نمى گذشت بلكه آن را كاملاً شرحو پرورش مى داد و با بيان شافى از آن دفاع مى كرد و سپس مى پذيرفت«.

تشويق آية اللّه العظمى بروجردى (رحمه الله ( و كتاب جلوه حق
استاد در ارتباط با تشويق و كرامت مرحوم آية اللّه العظمى بروجردى (رحمه الله( چنين تعريف مى كند:
»وقتى كتاب »جلوه حق«نخستين تأليف من چاپ شده بود، يك جلد از آن را خدمت آية اللّه العظمىبروجردى فرستادم. مدّتى بعد، ايشان دنبال من فرستادند خدمتشان رفتمفرمودند: من پايم درد مى كرد و چندروزى به درس نيامدم و طبعاً وقت بيشترىبراى مطالعه داشتم، چشمم به كتاب شما افتاد، اوّل ديدم»جلوه حق« اسمى است كه به صوفى ها مى خورد و همين، حسّ كنجكاوى مرا تحريك كرد و كتابرا برداشتم از اوّل تا به آخر، تمام آن را خواندم من بسيار از روحيه اينمرد بزرگ تعجّب كردم كه چطور يك كتاب را كه از يك طلبه جوان به او رسيده،از اوّل تا به آخر مطالعه مى كند، و اين درس عبرتى براى من شد. آن هم ازسوى كسى كه داراى مرجعيّت و زعامت جامعه بود بعداً فرمودند: من در تماماين كتاب مطلقاً چيز خلافى نديدم و تعبيرشان اين بود: «احساس كردم نويسندهبدون آن كه بخواهد خودنمايى كند و مريد، براى خودش جمع كند مى خواستهحقايقى را درباره گروه صوفيّه بازگو كند» اين جمله مرا بسيار تشويق كرد واعتماد به نفس فوق العاده اى در مسأله نويسندگى به من داد و از آن جافهميدم تشويق، آن هم از سوى بزرگان چقدر مؤثّر و كارساز است«.

ناصر! تو از ما استفاده خواهى كرد
اين نكته زمانى به اوج خود مى رسد و بلكه نورانى و آسمانى مى شود كهشاگرد، صرف نظر از تشويق اساتيد، مورد تفقّد و تشويق استاد حقيقى وامام الاساتيد، امام معصوم قرار بگيرد و در رؤيايى رحمانى و بشارت بخش ازجانب حضرت حجّت سلام اللّه عليه به او خطاب شود:« ناصر! تو از ما استفاده خواهى كرد
قصّه را از زبان مرحوم حجّة الإسلام و المسلمين قدوه مى شنويم كه چنين حكايت مى كند:
«امروز صبح آقاى مكارم در حالى كه برافروخته (وخوشحال) بودند وارد جلسه درس شدند، گفتم چرا؟ از پاسخ امتناع داشتند، بااصرار من جواب دادند كه ديشب ولى عصر سلام اللّه عليه را خواب ديدم به منفرمود: «ناصر تو از ما استفاده خواهى كرد.»

تشويق ها و عنايت هاى حضرت امام (رحمه الله)
اين بخش را با تشويق ها و عنايت هايى كه آن پير مراد، امام راحلقدّس سرّه نسبت به استاد داشته اند پايان مى بريم، استاد خود در اينرابطه چنين مى گويد:
«اگرچه من توفيق شركت در درس امام (قدس سره( را بيش از يك روز پيدا نكردم، شايد به دليل اين بود كه در ايّامى كه درسايشان گُل كرد، من كمتر به درس كسى مى رفتم و بيشتر تدريس مى كردم، ولى بههر حال با افكار ايشان كاملاً ارتباط داشتم يعنى از خلال تقريرات ايشان وكتاب ها و نوشته هايشان با افكار فقهى و اصولى ايشان آشنا بودم، و براىايشان احترام فوق العاده اى قائل بودم و كراراً به زيارت ايشان مى رفتم وايشان هم محبّت آميخته با احترامى نسبت به بنده داشتند. فراموش نمى كنم: مدّتى به عللى ازرفتن به جامعه مدرّسين خوددارى كرده بودم ايشان،به يكى از معاريف از اعضاى جامعه دستور دادند و گفتند به سراغ فلانى برو واز او براى بازگشت به جامعه مدرّسين دعوت كن، و ايشان آمدند و من هممجدّداً به جامعه بازگشتم، فرزند محترم ايشان حاج سيداحمد آقا در جلسه اىكه جمعى حضور داشتند به من گفتند: نامه هايى كه به مناسبت هاى مختلف براىامام مى فرستيد، امام اين نامه ها را مطالعه مى كنند (چون من گفته بودمنمى دانم نامه هاى ما به ايشان مى رسد يا نه) و ايشان گفتند: مى رسد ومى بيند و نسبت به نامه شما عنايت دارند.»
و نيز در همين رابطه خاطره شيرين ديگرى را از دوران مجلس خبرگان قانون اساسى نقل مى كند و مى فرمايد:
«من در بخش مذهب در قانون اساسى با چند نفر ازعلماى شيعه و اهل سنّت و مذاهب ديگر بودم; موقعى كه مذهب شيعه را كه مذهباكثريّت مردم كشور ماست در مجلس خبرگان مطرح كردم و از آن دفاع نمودمبرادرى از اهل سنّت (آقاى مولوى عبدالعزيز) بر خلاف انتظارى كه از ايشانداشتيم بعد از دفاع من وقت گرفت و مخالفت كرد. من با يك بيان منطقى بهجواب ايشان پرداختم و روشن كردم كه در يك مملكت، بالاخره بايد قوانين، ازيك مذهب پيروى كند و دو مذهب و سه مذهب نمى شود در احكام عمومى حاكم باشد،البتّه بقيّه مذاهب بايد محترم باشند و از تمام حقوق شهروندان بهره مندگردند ولى تعدّد قوانين حاكم بر كشور ممكن نيست، افراد در مسائل داخلىزندگى خود آزادند (مانند ازدواج و طلاق كه مسائل شخصيّه و احوال شخصيّهناميده مى شود) ولى در مسائل عامّه، بايد پيرو يك قانون باشند، بعد كهامام را زيارت كردم ايشان فرمودند: «من از تلويزيون دفاع شما را ديدم وشنيدم و خيلى خوشم آمد، خوب و منطقى دفاع كرديد و حقّ مسأله را ادانموديد.


توجه: از آنجا که درج مطالب در سایت "محبوبترین‌ها" برای همه کاربران آزاد می باشد، از همه کاربران محترم تقامندیم؛ در صورت مشاهده مطلبی خلاف واقع، غیرقانونی و یا منافی فرهنگ و اخلاق ایرانی و اسلامی در هر یک از پروفایل‌ها، از طریق بخش "تماس با ما" سایت مدیریت سایت را در جریان بگذارید.
 روابط عمومی سایت محبوبترین‌ها
Share


Notice: Undefined variable: width_tablighpx in /home/mahbobtarin/public_html/tablighat.php on line 12



صفحه اصلی | ارتباط با ما | درباره ما | خبرنامه | جستجو | نقشه سایت | RSS
محبوبترین‌های سیاسی | محبوبترین‌های ورزشی | محبوبترین‌های هنری | محبوبترین‌های اقتصادی | محبوبترین‌های دانش | محبوبترین‌های اندیشه | محبوبترین‌های فرهنگ و ادب | محبوبترین‌های ارتباطات | محبوبترین‌های تاریخ و جامعه | محبوبترین‌های بهداشت
Notice: Undefined variable: linktop1 in /home/mahbobtarin/public_html/bottom.php on line 28

ناصر مکارم شیرازی

محبوبترین‌ها,مشاهیر ایران,بیوگرافی نخبگان,جدیدترین اخبار,محبوبترین‌چهره‌ها,محبوبترین‌های سیاسی,محبوبترین‌های ورزشی,محبوبترین‌های هنری,محبوبترین‌های اقتصادی,محبوبترین‌های پزشکی,محبوبترین‌های فرهنگی,محبوبترین‌های دین و اندیشه,محبوبترین‌های رسانه و ارتباطات,محبوبترین‌های علم و دانش,محبوبترین‌های تاریخ و جامعه,